کد مطلب:2507 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:502

درس ششم
مسائل فلسفه





اكنون لازم است ولو به طور اشاره فهرستی از مسائلی كه در فلسفه اسلامی

درباره آنها تحقیق می شود ، همراه با یك سلسله توضیحات روشنگر ، به دست

دهیم . مسائل فلسفی بر محور " موجود " دور می زند ، یعنی آن چیزی كه در

فلسفه ، از قبیله بدن است برای پزشكی ، و از قبیل عدد است برای حساب ،

و از قبیل مقدار است برای هندسه ، " موجود بما هو موجود " است . به

عبارت دیگر موضوع فلسفه " موجود بما هو موجود " است . همه بحثهای

فلسفی در اطراف این موضوع دور می زند . به تعبیر دیگر موضوع فلسفه "

هستی " است .

مسائلی كه در اطراف هستی دور می زند چند گونه است :

الف - مسائلی كه مربوط است به هستی و دو نقطه مقابل هستی یعنی :

ماهیت و نیستی .

البته در جهان عینی ، جز هستی چیزی نیست . هستی در ماوراء ذهن ، نقطه

مقابل ندارد . ولی این ذهن مفهوم ساز بشر دو معنی و دو مفهوم دیگر در

مقابل هستی ساخته است : یكی نیستی ،

دیگر ماهیت ( البته ماهیتها ) . یك سلسله مسائل فلسفه ، خصوصا در حكمت

متعالیه ، مسائل مربوط به وجود و ماهیت است ، و یك سلسله مسائل دیگر

مسائل مربوط به هستی و نیستی است .

ب - دسته دیگر مسائل مربوط به اقسام هستی است . هستی به نوبه خود

اقسامی دارد كه به منزله انواع آن به شمار می روند و به عبارت دیگر :

هستی دارای تقسیماتی است ، از قبیل : تقسیم به عینی و ذهنی ، تقسیم به

واجب و ممكن ، تقسیم به حادث و قدیم ، تقسیم به ثابت و متغیر ، تقسیم

به واحد و كثیر ، تقسیم به قوه و فعل ، تقسیم به جوهر و عرض . البته

مقصود تقسیمات اولیه هستی است ، یعنی تقسیماتی كه بر هستی وارد می شود

از آن جهت كه هستی است .

مثلا انقسام به سفید و سیاه یا بزرگ و كوچك ، مساوی و نامساوی ، طاق و

جفت ، بلند و كوتاه و امثال اینها از انقسامات موجود بما هو موجود

نیست ، بلكه از انقسامات موجود بما هو جسم یا موجود بما هو متكمم (

كمیت پذیر ) است ، یعنی جسمیت از آن جهت كه جسمیت و یا كمیت از آن

جهت كه كمیت است این انقسامات را می پذیرد .

اما انقسام به واحد و كثیر ، یا واجب و ممكن ، انقسام موجود بما هو

موجود است .

در فلسفه راجع به ملاك این انقسامات و تشخیص این كه چه انقسامی از

انقسامات موجود بما هو موجود است و چه انقسامی از این انقسامات نیست

تحقیق دقیق شده است ، احیانا به مواردی بر می خوریم كه برخی تقسیمات را

بعضی از فلاسفه از تقسیمات

جسم بما هو جسم می دانسته اند و خارج از حوزه فلسفه اولی فرض می كرده اند و

بعضی دیگر به دلائلی آنها را از تقسیمات موجود بما هو موجود دانسته و

داخل در حوزه فلسفه اولی شمرده اند و ما در همین درسها به بعضی از آنها

اشاره خواهیم كرد .

ج - دسته دیگر ، مسائلی است كه مربوط است به قوانین كلی حاكم بر هستی

از قبیل : علیت ، سنخیت ، علت و معلول ، ضرورت حاكم بر نظام علت و

معلول ، تقدم و تأخر و معیت در مراتب هستی .

د - برخی دیگر مسائل مربوط به اثبات طبقات هستی یا عوالم هستی است .

یعنی هستی طبقات و عوالم خاص دارد . حكمای اسلامی به چهار عالم كلی یا

به چهار نشأه معتقدند :

عالم طبیعت یا ناسوت .

عالم مثال یا ملكوت .

عالم عقول یا جبروت .

عالم الوهیت یا لاهوت .

عالم ناسوت ، یعنی عالم ماده و حركت و زمان و مكان ، و به عبارت

دیگر عالم طبیعت و محسوسات یا عالم دنیا .

عالم مثال یا ملكوت ، یعنی عالمی برتر از طبیعت كه دارای صور و ابعاد

هست اما فاقد حركت و زمان و تغییر است .

عالم جبروت ، یعنی عالم عقول یا عالم معنی كه از صور و اشباح مبراست

و فوق عالم ملكوت است .

عالم لاهوت ، یعنی عالم الوهیت و احدیت .

ه - برخی دیگر مسائل مربوط به روابط عالم طبیعت با

عوالم ما فوق خود است . به عبارت بهتر مربوط است به سیر نزولی هستی از

لاهوت تا طبیعت و سیر صعودی طبیعت به عوالم بالاتر ، مخصوصا در مورد

انسان كه به نام " معاد " خوانده می شود و بخش عظیمی را در حكمت

متعالیه اشغال كرده است .



وجود و ماهیت :





در باب وجود و ماهیت ، مهمترین بحث این است كه آیا وجود اصیل است

یا ماهیت ؟ مقصود این است كه ما در اشیاء همواره دو معنی تشخیص می دهیم

و هر دو معنی را درباره آنها صادق می دانیم . آن دو چیز یكی هستی است و

دیگری چیستی . مثلا ( می دانیم كه انسان هست ، درخت هست ، عدد هست ،

مقدار هست . . . اما عدد یك چیستی و یك ماهیت ( 1 ) دارد و انسان

ماهیت و چیستی دیگری . اگر بگوییم عدد چیست یك پاسخ دارد . و اگر

بگوییم انسان چیست پاسخ دیگری دارد .

خیلی چیزها هستی روشنی دارند ، یعنی می دانیم كه هستند اما نمی دانیم كه

چیستند . مثلا می دانیم كه حیات هست ، برق هست اما نمی دانیم كه حیات

چیست ، برق چیست .

بسیار چیزها را می دانیم كه چیستند . مثلا " دایره " تعریف روشنی پیش

ما دارد و می دانیم دایره چیست ؟ اما نمی دانیم در طبیعت عینی دایره

واقعی وجود دارد یا ندارد . پس معلوم می شود



پاورقی :

( 1 ) ماهیت ، یك كلمه عربی است ، مخفف " ماهویت " است . كلمه

" ما هو " كه به معنی ( چیست او ) است با یاء مصدریه و تاء مصدریه "

ماهویت " شده و با تخفیف ( ماهیت ) شده است . پس ماهیت یعنی "

چیست اوئی " یا " چیستی " .





كه هستی غیر از چیستی است .

از طرفی می دانیم كه این كثرت ، یعنی دوگانگی ماهیت و وجود ، صرفا

ذهنی است ، یعنی در ظرف خارج ، هر چیزی دو چیز نیست . پس یكی از این

دو عینی و اصیل است و دیگری اعتباری و غیر اصیل .

البته این بحث دامنه درازی دارد و غرض ما در این كلیات ، آشنائی با

اصطلاح است . آنچه اینجا باید بدانیم این است كه مسأله اصالت وجود و

ماهیت سابقه تاریخی زیادی ندارد . این مسأله در جهان اسلام ابتكار شده

است . فارابی و بوعلی و خواجه نصیرالدین طوسی و حتی شیخ اشراق بحثی به

عنوان اصالت ماهیت و اصالت وجود طرح نكرده اند . این بحث در زمان (

میرداماد ) ( اوائل قرن یازدهم هجری ) وارد فلسفه شد .

میرداماد اصالت ماهیتی بود ، اما شاگرد نامدارش " صدرالمتألهین "

اصالت وجود را به اثبات رساند و از آن تاریخ همه فلاسفه ای كه اندیشه

قابل توجهی داشته اند اصالت وجودی بوده اند . ما در جلد سوم اصول فلسفه و

روش رئالیسم نقش خاص عرفا و متكلمین و فلاسفه را در مقدماتی كه منتهی

به پیدایش این فكر فلسفی برای صدرالمتألهین گشت تا اندازه ای بیان

كرده ایم .

ضمنا این نكته نیز خوب است گفته شود كه در عصر ما ، فلسفه ای رونق

گرفته كه آن نیز گاهی به نام فلسفه اصالت وجود خوانده می شود و آن فلسفه

اگزیستانسیالیسم است . آنچه در این فلسفه به نام اصالت وجود خوانده

می شود مربوط به انسان است و درباره این مطلب است كه انسان بر خلاف

سایر اشیاء یك

ماهیت مشخص پیش بینی شده و یك قالب معین طبیعی ندارد . انسان چیستی

خود را خود طرح ریزی می كند و خود می سازد . این مطلب تا حدود زیادی مطلب

درستی است و در فلسفه اسلامی تأیید شده است . ولی آنچه در فلسفه اسلامی

به نام اصالت وجود خوانده می شود اولا اختصاص به انسان ندارد ، مربوط

است به همه جهان ، ثانیا در اصالت وجود اسلامی بحث درباره اصالت به

معنی عینیت ، در مقابل اعتباریت و ذهنیت است و بحث اگزیستانسیالیسم

درباره اصالت به معنی تقدم است ، و به هر حال این دو را نباید یكی

پنداشت .